وفات بی بی دو عالم حضرت عقیله العرب سلام الله علیها تسلیت باد

نوحه*شد شب پر سوز عاشورای زینب**رضا تاجیک**

 

پر تب روضه بر لب

شد شب پر سوز عاشورای زینب

مضطر و سینه زنان   خسته و قامت کمان

می زند ناله زجان

یا حسین جان

واویلا ام المصائب

 

گریان دل پریشان

کرده یاد غصه شام غریبان

خیمه های بی پناه   دلبری در قتلگاه

می کشد از سینه آه

یا الله

واویلا ام المصائب

 

وای از غصه شام

کاروانی در میان صب و دشنام

استخوان بین گلو   دختری در آرزو

چشم ناپاک عدو

واویلا

واویلا ام المصائب

*****************

زمینه*أشهد أن حسين ثارالله**احسان جاودان**

چشمامو مي بندم و

چشم براه تو ميمونم

از غمت حسين محزونم

اين دماي آخر ميخونم

(أشهد أن حسين ثارالله)4

هر روز   هر شب   پيش چشماي پرخونم

ميشه   تكرار   عاشورا و ميگيره جونم

سالارم    دلدارم   فقط وصال توئه درمونم

*****

چشمام و مي بندم و

باز دوباره دم مي گيرم

از شرار غم دلگيرم

از غمت برادر ميميرم

(أشهد أن حسين ثارالله)4

ديدم   مجروح    پيكرت روي صحرا بود

جسم  پاكت   قتلگاه زير دست و پا بود

لرزيدم  تا ديدم  سرت روي نيزه ي اعدا بود

*****

چشمام و مي بندم و

تا خرابه پر مي گيرم

غصه هام و سر مي گيرم

از مصیبت دنیا سیرم

(أشهد أن حسين ثارالله)4

زار و  زخمي   نيمه شب توي ويرونه

رأست   اومد   تو خرابه با تازيونه

سه ساله   يك ناله  كشيد تا ديد لباي تو خونه

***************

شور*تا طلوع حرم، راهی نمونده حسین**امیر حسین الفت**

تا طلوع حرم، راهی نمونده حسین

جونم و این فراق، به لب رسونده حسین

کربلا، دردم و می دونی- پیر شدم اول جوونی

پس من و، به آرزوم، کی می رسونی 2

بدی من، خوبی تو، کدوم آقا سنگین تره

چه لحظه ای، از دیدن، حرم تو شیرین تره

مگه خون، کبوترا، از خون ما رنگین تره 2

السلام علیک یا، ابا عبدالله

 

راهی کربلا، به قصد قربت حسین

می ریزم رو لبام، یه ذره تربت حسین

کربلا سرزمین اسرار- کربلا به امید دیدار

وعده من و شما صحن علمدار 2

به دل من، گشته برات، نزدیکیهای کربلات

لطمه زنان، سینه زنان، با همه دیوونه هات

یا سینه خیز، یا غرق خون، آقا میام پائین پات  2

السلام علیک یا، ابا عبدالله

******************

زمینه*از بعد کربلا چقدر شکسته زینب*امیر حسین الفت

دلخسته زینب از بعد کربلا چقدر شکسته زینب

پیرهن خونی حسین تو دست زینب

به شوق دیدن اجل نشسته زینب

سالار زینب  یا حسین  سالار زینب

 

دلخسته زینب همش می گفت حسین تموم زندگیمه

خون جگر می خورد تو این یه سال و نیمه

ز داغ ماتمی که ماتمی عظیمه

 

بیا امیرم بیا که دارم از غم داداش می میرم

پیرهن پاره پاره تو بغل می گیرم

ببین چقدر مصیبت تو کرده پیرم

 

عزیز خواهر وقتی که روبرو شدم با تن بی سر

دیدم یه پیکری پر از نیزه و خنجر

می شنیدم صدای ای غریب مادر

 

تا که تو رفتی تموم خیمه هامون و آتیش کشیدن

بچه ها پا برهنه تو صحرا دویدند

با تازیانه نازشون و می خریدند

 

تا که تو رفتی شدم اسیر عده ای قوم ستمگر

هم غصه تو بود و هم غصه معجر

دیگه نبود کنارم عباس دلاور

 

تا که تو رفتی رو ناقه های بی جهاز ما رو نشوندن

تو کوچه یهودی ها ما رو کشوندن

مردم شامی ما رو خارجی می خوندن

*******************

واحد*هوای شب جمعه زد به سرم*امیر حسین الفت**

حسین ارباب 3     من و دریاب

هوای حسین هوای حرم  هوای شب جمعه زد به سرم

روانه شوم به سوی ضریح   بگیری اگر زیر بال و پرم 2

بده صدقه به راه خدا بده شب جمعه تو کرببلا

نفس نزنم نفس نکشم بدون تو یا سیدالشهدا  2

لباس غمت به قامت من صدا زدن تو عبادت من

اگر بشود به لطف شما  زیارت شش گوشه قسمت من 2

دلم زغمت شکسته شده  ز دوری تو زار و خسته شده

که رشته دل ز روز ازل  به پای ضریح تو بسته شده 2

چه موی کنان به سینه زنم  ز غصه وداغ تو سر شکنم

خوشم که شود به لحظه مرگ  لباس سیاه شما کفنم

وفات عقیله العرب تسلیت

الا بقاي شريعت ...


الا بقاي شريعت ز پاسداري تو

تداوم ره عزت ز اشك جاري تو

سلام بر تو كه اسلام از تو جاويد است

فروغ مكتب عشق است يادگاري تو

تو در جهاد حسيني شريك او بودي

كه داغ هاي دلت بود زخم كاري تو

شنيده گوش زمان ناله هاي جانسوزت

وليك ديده ي گردون نديده زاري تو

تويي عزيز خدا و خدا كند خارش

هر آنكسي كه سخن آورد ز خاري تو

اسير دشت بلا زينب اي عقيله ي وحي

به صبر، درس وفا داد بردباري تو

حسين و آنهمه قدرت براي كرببلا

هنوز بود نگاهش به دست ياري تو

حسين دست كرامت به سينه ي تو گذاشت

كه سرفرازي ات افزود و پايداري تو

ره نجات نشان داده ايد بر دشمن

زهي گذشت و شگفتا بزرگواري تو

به رغم آنهمه گلريز، باغ عاشورا

بود هميشه بهاران ز آبياري تو

تو خويش را سپر جان كودكان كردي

به حيرتم ز امانت نگاهداري تو

برند سرمه ملايك ز خاك درگاهت

«مؤيد» آمده اينجا به خاكساري تو

تو اي اميد دل اهلبيت يا زينب

مرا كشانده به اينجا اميدواري تو

************************

اين مدتي که مي گذرد ...

 

اين مدتي که مي گذرد در عزاي تو

روزي نبوده اشک نريزم بپاي تو

با ياد آخرين شب پيش تو بودنم

يک شب نبوده روضه نگيرم براي تو

يکسال و نيم شمع شدم سوختم حسين

يک سال و نيم آب شدم در ازاي تو

اي کاش لحظه اي که رسد جان من به لب

بودم کنار قبر تو در کربلاي تو

اي کاش لحظه اي که مي آيي به ديدنم

از تن سرم بريده شود پيش پاي تو

جان مي دهم به بستر مرگم در آفتاب

مثل تن بخاک بيابان رهاي تو

بر روي سينه پيرهنت را گرفته ام

تا اينکه باز زنده شود ماجراي تو

گودال بود و ولوله ي نيزه دارها

گم بود بين هلهله هاشان صداي تو

گودال بود و پيرهن و نعل اسب ها

اي کاش بود خواهرت آنجا به جاي تو

چيزي براي ما ز تو باقي نذاشتند

تقسيم شد عمامه و خود رداي تو

من بودم و نظاره ي تاراج خيمه ها

در دست باد روسري بچه هاي تو

اي کاش چادري به سرم بود تا

مي دادمش به تو عوض بورياي تو

عباس چون نبود به سيلي سپرده شد

بوسه زدن به دخترک بينواي تو

جز آن شبي که دور شدم از تو در سفر

تو روي نيزه بودي و من پا به پاي تو

بر دامنم نيامدي آن شب دگر گذشت

اما حسين، کنج تنور است جاي تو؟

يادم نرفته سنگ لب پشت بام بود

پاداش هر کسي که بپا کرد عزاي تو

يادم نرفته وقت تلاوت نمودنت

شد خنده ها جواب صداي رساي تو

ما را مدام خارجي آنجا صدا زدند

اي غيرت خدا همه عالم فداي تو

تا رفع اتهام کني از حريم خويش

با آيه هاي سرخ بر آمد نداي تو

اما يزيد حرف تو را زود قطع کرد

با خيزران مقابل طشت طلاي تو

************************

رحلت شهادت گونه حضرت زینب کبری(س) – نوحه

 

بال و پر پرنده اي شکسته تو کنج قفس

قصه ي تنها شدنش يادش مياد نفس نفس

يکي دو تا نيست غم او اندازه ي آسمونه

به ياد فاطميه باز روضه ي مادر مي خونه

فلک ديدي چه خاکي بر سرم کرد

به طفلي رخت ماتم در برم کرد

الهي بشکنه دست مغيره

ميون کوچه ها بي مادرم کرد

امون از دل زينب زينب زينب(3)

*****

تا که مي بينه عکسشو تو موج انعکاس آب

مي باره و يادش مياد تلظّي طفل رباب

يادش مياد عمويي که قول داده بود به بچه ها

نيومد و دل حسين همش مي کرد خدا خدا

خداوندا علمدارم نيامد

يگانه ياور و يارم نيامد

امون از دل زينب زينب زينب(3)

*****

هزار تا زخم بي زبون مونده هنوز روي لبش

خاطره هاي کربلا خيمه زدند مقابلش

از زمين و از آسمون از زمونه دلش پُره

براي آخرين دفعه درد دلاشو مي شمُره

سه غم اومد سراغم هر سه يک بار

غريبي و اسيري و غم يار

غريبي و اسيري چاره داره

ولي آخر کشد من را غم يار

امون از دل زينب زينب زينب(3)

*****

با لب تشنه کربلا حسين و سربريدنش

تو ازدحام قتلگاه به خاک و خون کشيدنش

ابريه آسمونش و يکي شده روز و شبش

بجاي أشهد مي شينه يه جمله روي لبش

اگر کشتند چرا آبش ندادند

تو را ز آن درّ نايابت ندادند

اگر کشتند چرا خاکت نکردند

کفن بر جسم صد چکت نکردند

امون از دل زينب زينب زينب(3)

*****

سینه زنان زینب

سینه زنان زینب   ناله کنان زینب  با کاروان زینب پیش به سوی کربلا
به اذن ساقی حرم  به اذن صاحب علم  به اذن ماه با کرم  پیش به سوی کربلا
اگر چه تازیانه خورد  سینه به موج غم سپرد  چنان علمدار نخورد  آب ز جوی کربلا
پشت امام میرود چه بی کلام میرود  زنده ز شام میرود    به عشق بوی کربلا
وای حسین
وای از آن شام بلا   راس حسین به نیزه ها  ابربهار  ناقه سوار چه بی قرار
موج بلا  زخم زبان و طعنه ها
وای حسین
یک تنه او پیمبر کرببلاست   یک تنه او محافظ ستاره هاست
خون جگر  اوج شرر  وای خدا از این سفر  یکی نگفت  چند نفر به یک نفر
لشگرها  دخترها  بیسرها  معجرها
وای حسین
قلب کباب  حال رباب  شهر عذاب  روضه آب  وای خدا دخت علی بزم شراب
نامردان می دیدند  خندیدند رقصیدند
وای حسین


شاعر:رضا تاجیک

کوله بار غصه ها  قدش شکسته است

کوله بار غصه ها  قدش شکسته است
از حیات بی حسین  ملول و خسته است
آن اسیر محمل نشسته   ز غصه ها دلشکسته  نفس نفس میزند تا به یارش رسد
او میان دستش گرفته  لباس کهنه به سینه که بوی کرببلا از مزارش رسد
زینب  همسفر و یار حسینه  زینب   هنوز عزادار حسینه

بوده از تولدش       هوایی حسین
دو جوان خود نمود   فدایی حسین
آن رشیده ی آل حیدر   طلوع و تکرار کوثر  نمیشود باورم گشته بسترنشین
وای که بعد صحرای غمها    ملیکه را بین دنیا   نمیشناسد کسی حتی ام البنین
زینب  شهیده ی نام حسینه   زینب  رسول اسلام حسینه

شاعر:رضا تاجیک

یاور زهرایی من

یاور زهرایی من     همدم تنهایی من
بی تو سر کرده ام با چشم دریا   روضه خوانت شدم تنهای تنها
یا اخ المظلوم واویلا

گر چه آه از دل کشیدی  آنچه دیدم تو ندیدی
التماس همه زنها شنیدند                        خیمه های حسینی را دریدند
دست مادر بر آن گهواره بود و             مستِ از خنده آن را میکشیدند
یا اخ المظلوم واویلا

وای از آن نفرین و دشنام   روضه ام الشام، الشام
کوچه ها پر شد بود از یهودی                   ناله میکردم و آنجا نبودی
می زدند با هر آنچه دستشان بود             شد قیامم مبدل به سجودی
یا اخ المظلوم واویلا

شاعر:رضا تاجیک

 

ترکیب بند مدح*بی تو اسلام رفته بود ازدست*

ای وجودت تمامِ ثارالله
وی علمـدار بـام ثارالله
پایــدار همیشۀ توحید
پاسـدار قیــام ثــارالله
به تو دین متکی است تا محشر
از تـو پاینـده نام ثارالله
به قیام حسین‌گونۀ تو
تـا قیـامت سلام ثارالله
هر کلام تو یک حماسۀ خون
هـر نفس یـک پیــام ثارالله
همره و هم‌مـرام و همسنگر
همـدم و هـم‌کـلام ثارالله
ذوالفقـارِ زبـان تـو در کام
تیـغ حـق در نیــام ثارالله
نام تو، وصف تو، فضیلت تو
سخنِ صبح و شـام ثارالله
دل نــورانی تــو از آغـاز
بــود بیــت‌الحرام ثـارالله
چون تو خواندی خطابه، خونِ گلو
گشت شیرین به کام ثارالله
صحبتت: چشمه‌های علم علی
حــرمتت: احتــرام ثـارالله

بی تو دین را بقا نبود، نبود
کربـلا کربــلا نبـود، نبود


صبـر یـک قطره و تـو دریایی

حلـم یک لالـه و تـو صحرایی
بعد حیدر تو حیدری به سخن
بعـد زهــرا فقـط تــو زهرایی
هاجـر دو ذبیحِ خفته به خون
مریــم هیجــده مسیحـــایی
قیمت اشک توست خون حسین
بلکه خود یک حسینِ تنهایی
قهرمان، شیرزن تو را خوانم؟
بـه خــدا فـوق فوق اینهایی
علم یـک آیـه و تویـی قرآن
علم یک صورت و تو معنایی
پـدرت زینـتِ تمـام وجـود
تـو کـه هستــیِّ زیب بابایی
برده دل از حسین، یک نگهت
بس‌که در چشـم او دل‌آرایی
مادر زهد و عصمت و تقـوا
دختر قدر و نور و طاهـایی
فاتـح کـربلا و کـوفه و شام
صـاحب خطبه‌هـای غرایـی
هر بلایی به چشم تو زیباست
خود به چشم خدا چه زیبایی

شهدا از تو زنـدگی دارند
انبیا هم بـه تو بدهکارند


تو ز تجلیل برتری زینب

تو هماننـد مادری زینب
تا صدایت به کوفه گشت بلند
همه گفتند حیدری زینب
بــاعث سرفـــرازی اســلام
با سرِ شش برادری زینب
جز امامت که هست خاص حسین
بـا امـامت برابری زینب
منجـی چارمیـن ولـیّ خـدا
در کنـار بـرادری زینب
به خدا غیـر چــارده معصوم
از همه مردها سری زینب
همچنان از خطابه‌ات پیداست
که تو زهرای دیگری زینب
دخت زهرا، ولی کدامین دخت
دختِ اسلامْ‌پروری زینب
بلکه همـراه مـادرت زهـرا
مــادرِ اهل محشری زینب
تــو بــه نخــل امیــدِ ثــارالله
ریشه و شاخه و بری زینب

خلق را سر به سر در آن صحرا
ذکر یا زینب است و یا زهرا


لب خود تا به خطبه وا کردی

بـاالله اعجـازِ مرتضـی کردی
کوفـه شـد کـربلای دیگر تو
شـام را هـم تـو کـربلا کردی
تو به یک خطبه، حقّ و باطل را
تـا قیـامت ز هـم جـدا کردی
مثـل مـادر بـرای یــاری دین
بارهـا خـویش را فــدا کردی
جان به کف داشته چهل‌منزل
بـه امــام خــود اقتـدا کردی
در قنوت نماز شب به حسین
اشک افشانـدی و دعـا کردی
دست‌هــای یزیـد را بستــی
نهضت شـام را بـپـا کـردی
بـا نگـاه حسیـن از دل طشت
چشم خود بستی و حیا کردی
تو بـه گـودال شکرهـا گفتی
تو کـه تقـدیر از خـدا کردی
چه کشیـدی مگر به بزم یزید
کـه گریبـان خـود قبا کردی

لب و دندان و چوب و طشت و شراب؟
از چـه رو آسمـان نـگشت خـراب؟


نفست جـانِ سیدالشهداست

روح و ریحان سیدالشهداست
قامتت در ریـاض رضوان هم
سرو بستـان سیدالشهداست
خطبه‌های همیشـه زندۀ تو
متن قـرآن سیـدالشهداست
از سر نیـزه‌ها به زخم سرت
چشم گریان سیدالشهداست
عضو عضو تو ای همه توحید
پر ز ایمـان سیـدالشهداست
می‌توان در مقام و وصف تو گفت
آنچه در شأن سیدالشهداست
در ثنـایت به نیزه در حرکت
لب عطشـان سیدالشهداست
نامۀ عاشقانــه‌ات بــه خـدا
جسم عریان سیدالشهداست
تا زمین و زمان به امر خدا
تحت فرمان سیدالشهداست
نـام تـو، مدح تو، فضائل تو
ذکـر یاران سیدالشهداست

از خـداوندگار و خلق مدام
به تو و صبر تو، سلام سلام


سرفرازی که شد خمیده، تویی
وارث مـــادر شهیــده تــویی
آنکه خورشیدِ خفته در خون را
شسته با اشک هر دو دیده تویی
آنکـه بــا تیـغ نطق حیدری‌اش
پــردۀ خصــم را دریـده تویی
آنکــه هــر تلخـیِ مصیبت را
شهد جان کرده و چشیده تویی
آنکــه بهــر بقــای عـاشورا
یک جهان شورآفریـده تویـی
آنکه زخم درون و زخم سـرش
آسمان را به خون کشیده تویی
باغبانــی کــه لاله‌هــایش را
دست گلچین به تیغ چیده تویی
زائـری کز هـزار و نهصـد زخم
پاسخ خـویش را شنیـده تویی
آسمانـی کــه بـی‌ستاره شــده
مهر و ماهش به خون طپیده تویی
آفتابی که گشته چل منزل
دور هجده سرِ بریده تویـی

ذکر سرها هماره بود به لب
السلام علیکِ یا زینب


سال‌هــا تـا ابــد هِـزارۀ توست
روزهــا روز یـــادوارۀ تــوست
کوفــه و شـام بعــد عــاشورا
شاهـد نهضـت دوبــارۀ تــوست
همچنان بغـض در گلــو مانــده
نفس کوفـه بــا اشــارۀ تـوست
این تـن گوشـوار عرش خداست
یا تو عرشی و گوشـوارۀ تـوست؟
سنـگ قعـر جهنّمـش خــوانند
دل هر کس که بـی‌شرارۀ توست
این بوَد حلق چاک چاک حسین
یا همان قلب پاره‌پـارۀ تـوست؟
اشــک شب‌هــای آسمانـی‌ها
خون هفتاد و دو ستارۀ توست
نظـر لطف تو، بـه گریۀ ماست
اشک شرمنـده از نظارۀ توست
همــه بیچــاره‌ایم و چــارۀ مـا
نظــر رحمــت همــارۀ تـوست

چشم مـا در مصیبت تـو گریست
گر پسندی تو، بهتر از این چیست؟


به خداونــدی خـدا سوگند
به امامـان جدا جـدا سوگند
به محمّد، به فاطمه، بـه علی
به تمامــیّ انبیــا ســوگند
به حسینی که تشنه لب، او را
سـر بریدنـد از قفـا سـوگند
بـه دو دست بریدۀ عباس
که جدا شد به کربلا سوگند
به همان سینۀ شکسته که گشت
از سـم اسب، توتیـا سـوگند
به همان طایری که با دمِ تیر
ذبـح گردیـد در هـوا سوگند
به یتیمی که چون خیام حسین
سـوخت دامانش از جفـا سـوگند
به خروش تو و به خون حسین
بـه دو دریـای اشـک مـا سوگند
بـه حسین و بـه ظهـر عــاشورا
بــه نواهــای نــینوا ســوگند

به خدایی که بود و باشد و هست
بـی تو اسـلام رفته بود از دست

**غلامرضا سازگار**

واحد شهادت*نـگاه آخـر

موج می زنه ماتم ، تو چشم دریائیش
یادش میاد تا خاطرات کربلائیش
مشك اباالفضل گرية اصغر
وقـت وداع و نـگاه آخـر
وقتي يه گوشه غريبونه ، روضة كربلا مي گيرند
با صداي گرية زينب ، فرشته ها عزا مي گيرند
بي شكيبه ، چه غريبه
با دل خونش ، چشم گريونش
----------------------
كنج قفس سوخته ، بال و پر خسته‌ش

ديگه آروم نمي گيره دل شكسته‌ش
غروب كه ميشه دلش مي گيره
با قلبي محزون داره مي ميره
موسم پايان جدايي ، سر رسيده براي زينب
حالا شده گوشة خونه ، مقتل و كربلاي زينب
بي شكيبه ، چه غريبه
با دل خونش ، چشم گريونش

**يوسف رحيمی**

یا عقیله العرب

هر نواي من ـ يا حسين يا حسين يا حسين
گريه هاي من ـ يا حسين يا حسين يا حسين
* * *
هر نوايم هر نوايم خورده مُهرِ يا حسين
قطره قطره گريه‌هايم خورده مُهرِ يا حسين
واي از اين داغ جدايي آنقدر پيرم نمود
گوئيا بر عقده‌هايم خورده مُهرِ يا حسين
* * *
آنقدر با كودكانت گريه كردم يا حسين
كس نشد هرگز دوايي بهرِ دردم يا حسين
در چهلِ منزل فقط اين غصه و ماتم بس است
روي ني رأست به پيشم بوده هر دم يا حسين
* * *
حسين حسين جان برادر (4)
نگفته بودم حسين جان، زينب و تنها نذاري
خواهر دل بسته‌ات رو، تو سفرت جا نذاري
زينبت و جا گذاشتي، دلم رو تنها گذاشتي
اين همه غم رو نديدي، من رو تو غمها گذاشتي
حسين حسين جان برادر (4)
اين همه درد و مصيبت گر چه به جونم خريدم
هر چي توي كوفه گشتم يه آشنا من نديدم
تو شهرِ شام اومدم من، زهرِ عدو را چشيدم
چوب و شراب و سر تو، بذار نگم چي كشيدم
حسين حسين جان برادر (4)

شاعر حسن فطرس

اي برادر ببين خونجگرم

اي برادر ببين خونجگرم
بنگر چشمِ ترم
تو نبودي چه آمد به سرم
تو كه رفتي شدم خسته ز غم
زار و پر بسته ز غم
به خدا بي تو خم شد كمرم
ياحسين‌جان بيا منتظرم ـ كي‌مي‌آيي حسين‌جان به برم(2)
چه جفا كرد به ما دشمنِ دون
در همان عصرِ جنون
جسم تو ديد دو چشمم پرِ خون
من اسيرِ رهِ ظلم و جفا
گريه‌هايم به خفا
عقده‌ام گشت دگر رو به فزون
ياحسين‌جان بيا منتظرم ـ كي‌مي‌آيي حسين‌جان به برم(2)

شاعر:حسن فطرس

ز حالِ زارِ زينب دلي خبر ندارد

ز حالِ زارِ زينب دلي خبر ندارد
به خيلِ دردِ و آهش دوا اثر ندارد
فتاده بينِ حجره ميانِ خاكِ ماتم
به غير پيرْهنِ عشق چيزي به بر ندارد
سيدتي يا زينب (4)
گهي به بوسه دارد به پيرُهن اشاره
گهي به اشكِ چشمي تر مي‌كند ستاره
در بين گفتگويش گويد به آهِ رنجور
بر تو سلام حسينم اي ماهِ پاره پاره
سيدتي يا زينب (4)
نهاده سر به سجده به هر خطِ ثنايش
به نغمه‌هاي الحمد صدا كند خدايش
دو چشمِ انتظارش به راه حجره مانده
به مقدم برادر فتاده خود به پايش
سيدتي يا زينب (4)

شاعر: حسن فطرس

عقیله العرب زینب کبری

اي برادرم بيا آخرِ عمرِ زينبه
ذكرِ تو يه عمريه هر روز و شب روي لبه
هديه‌هاي زينبت، موي سفيد و چشمِ تار
بيا مهموني داداش كه هديه‌هام مرتبه
داداش حسين ـ بيا بيا (4)
يوسف كرب و بلا يعقوب چشم به رات منم
يا حسين خوب مي‌دوني يه عمري مبتلات منم
من چشام سو نداره، چون شده نذرِ گريه‌هات
تو خودت حرفي بزن خواهرِ با وفات منم
داداش حسين ـ بيا بيا (4)

شاعر:حسن فطرس

یا عقیله العرب

خوش اومدي برادرم، لحظه‌ي پر كشيدنه
براي خواهرت حسين، بي‌تو بودن يه مُردنه
شب وصلِ من و جانانم رسيده
خدا امشب مه و مهتابم دميده
حسين جانم بده زينب را تسلي
تو مي‌دوني كه بعدِ تو چي كشيده
يا زينب واي واي (4)
يه عمري بودم يا حسين، هميشه در تاب و تبت
چند سالي كه جدا شديم، يه قرنِ واسه زينبت
من از ديدارِ تو دلبر شادم حسين جان
من از وصلت كه دل آبادم حسين جان
همه لحظه به فكرت بودم برادر
ز تو ممنون كه كردي يادم حسين جان
يا زينب واي واي (4)
كنارِ بسترم همه بي‌سر و سامونِ منند
تمومِ كربلايي‌ها امشب و مهمونِ منند
غمي امشب درون سينه ندارم
نشسته چون علي اكبر در كنارم
دو چشمم را ببندد دستِ حسينم
به روي دستِ ابالفضلم سر گذارم
يا زينب واي واي (4)

شاعر :حسن فطرس

سربند

تو تمومِ زندگيم عشق تو مهمونِ منه
حرم و ضريحِ تو بسته به اين جونِ منه
تو پرستارِ دلِ خسته‌ و بيمارِ مني
بانويِ محبت و چاره‌ي هر كارِ مني
اين دلم يه عمريه سربندِ اون نام شماست
انگاري رو هر بامي پر مي‌زنه بامِ شماست
السلام دخت علي يارِ حسن عشقِ حسين
السلام زينب فاطمي نسب نورِ دو عين
السلام حامي و غمخوارِ شه كرب و بلا
السلام كه بُود نام تو هر لحظه دوا
غصه‌ي اسارتت وقتي به دل پا مي‌زاره
رو دلِ غمگين من يه دنيا غوغا مي‌زاره
تو دمشقي ولي بوي تو ز كربلا مي‌آد
همه عالم مي‌دونند عاشقتم خيلي زياد

شاعر : حسن فطرس

گرفتار

آن كس كه خريدارِ تو شد حضرت زينب
بي‌واهمه بيمارِ تو شد حضرت زينب
آن مرغِ محبت كه سرِ كوي تو پَر زد
همواره گرفتارِ تو شد حضرتِ زينب
آن روزِ تولد كه جهان اشكِ بصر ريخت
اشكِ همه غمخوارِ تو شد حضرتِ زينب
آن كرب و بلايي كه شد از هستِ تو جاويد
خود قصه‌ي غمبارِ تو شد حضرت زينب
آن سر كه به نيزه شد و قرآن به لبش بود
پيوسته مددكارِ تو شد حضرت زينب
آن وقت كه آتش ز جفا بر سرتان ريخت
چشمانِ جهان زارِ تو شد حضرت زينب
آن كوفه و آن هلهله و مجلسِ شادي
بزمِ غمِ پيكارِ تو شد حضرت زينب
آن چوبه‌ي محمل كه غمين گشت ز داغت
سرمايه‌ي ايثارِ تو شد حضرت زينب
آن كافرِ بي دين و همان جام شرابش
شرمنده‌ي گفتارِ تو شد حضرت زينب
آن كودك گريان شده در كنجِ خرابه
هنگامِ سفر يارِ تو شد حضرت زينب
آن ثابت اگر گفت برايت خطِ شعري
پروانه‌ي گلزارِ تو شد حضرت زينب

شاعر:حسن فطرس

دل

به درياي پر از غم، امان از دلِ زينب
به عمري همه ماتم، امان از دلِ زينب
كشيده غم دنيا به سوزِ دل و سينه
از آن شهرِ مدينه، امان از دلِ زينب
نظر كرده به مادر ميانِ در و ديوار
همان قصه‌ي مسمار، امان از دلِ زينب
از آن سيلي ملعون، كه شد قاتلِ زهرا
همان غربت كبري، امان از دلِ زينب
ز داغ و غمِ كوفه به قلبش شرر افتاد
به يادِ پدر افتاد، امان از دلي زينب
چو يارِ حسنش بود از آن طشت جگر گون
دلش گشته پر از خون، امان از دلِ زينب
چو شد كرب و بلايي به آن قدِ خميده
بديد رأس بريده، امان از دلِ زينب
نمك پاشِ دلش بود، همان دشمن ايمان
كتك زد به يتيمان، امان از دلِ زينب
پرستارِ ولايت در آن خيمه‌ي آتش
بسوزد دلِ ماهش، امان از دلِ زينب
به شام آمد و ديدش چو دشنام و حسارت
بناليد از اسارت، امان از دلِ زينب
به بالاي ني‌اش ديد، سر زاده‌ي زهرا
به چوبه زده سر را، امان از دلِ زينب
در آن كنجِ خرابه، شده بانوي ناله
ز هجران سه ساله، امان از دلِ زينب
اگر خون بفشاند، ز چشمِ بني آدم
بگويد دلِ عالم، امان از دلِ زينب

شاعر:حسن فطرس

كيست؟

كيست جز زينب صفاي عالميْن
كيست چون زينب طرفدارِ‌حسين
كيست جز زينب انيسِ روحِ عشق
مرحمِ زخمِ دلِ مجروحِ عشق
كيست زينب «زينِ اب» در شأن اوست
اهل عالم جملگي را آبروست
كيست زينب كيست اين جانباز عشق
او كه زهرايي است مدفون در دمشق
كيست جز زينب علي را نورِ عين
كيست زينب صاحبِ قلبِ حسين
زينب است و تالي زهراست او
مايه‌ي خوشحالي زهراست او
كيست زينب آيتِ مُظهَر شده
كيست زينب لاله‌اي پرپر شده
كيست زينب راحت روحِ حسين
ناخداي كشتي نوحِ حسين
كيست زينب باغبان باغ عشق
بر دلش يك آسمان از داغِ عشق
نورِ زينب تا در اين عالم دميد
گوييا شادي و غم با هم رسيد

شاعر:حسن فطرس

عقیله العرب زینب کبری- 2 بیتی

همسفر
زينبم من زير لب ذكرِ غمِ مادر كنم
لحظه‌‌اي فكرِ حسن يا گريه بر حيدر كنم
تا بيايي اي حسينم همسفر سازي مرا
خاكِ اين حجره به اشكِ ديدگانم تر كنم

وداع
زينب آخر اين شبِ تاريك را سر مي‌كند
ياد از ياس و شقايق، يا صنوبر مي‌كند
اين وداعِ آخر و جان دادنِ بانوي عشق
عاقبت وصل حسينش را ميّسر مي‌كند

وفا
ز تو دارم دلِ پر آه و دردي
نديدم قدري از سوي تو مردي
به هر جا رو نمودم ذره‌اي هم
الا دنيا وفا بر من نكردي

گل
هر گلي گل مي‌كنه اما معطر نمي‌شه
هيچ گلي مثلِ گلِ عزيزِ خواهر نمي‌شه
اگه خواهري يه روز غمِ برادر ببينه
واسه خواهر هيچ كسي مثلِ برادر نمي‌شه

نوحه
مي‌روم با اشك و ناله در هواي كربلايت
لحظه‌هاي آخر عمر، نيمه‌جانم هم فدايت
جامه‌ي تارِ عزايت بين هنوزم بر تنم هست
با صدايي كه گرفته نوحه مي‌خوانم برايت

نسيم
نسيمي كز دلِ زينب برآيد
هر آن كس بشنود عمرش سرآيد
از اين دردي كه بر زينب رسيده
ز سوزش سينه‌ها از تن در آيد

دوري
غمم از دوريِ كويِ حسين است
طبيبِ دردِ من موي حسين است
شدم بيمار و محزون و زمين‌گير
شفاي جانِ من روي حسين است

شاعر:حسن فطرس

زیبا در وصف عقیله العرب

رسيد مژده که ماه جمادي الاولي است
مه مبارک ميلاد زينب کبراست
دهيد مژده به ختم رسل که اين مولود
ولادت دگر پاره ي تنت زهراست
خدا به کوثر خود داد کوثري ديگر
که خير، قطره و، خير کثير او درياست
سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم
که او به فاطمه آيينه ي تمام نماست
محمد و علي و فاطمه، حسين و حسن
جمال انورشان در جمال او پيداست
هنوز شير ننوشيده چشم نگشوده
به سينه اش طپش قلب سيدالشهداست
مرا چه زهره که گويم ثناي دخت علي
خدا گواست که اوصاف او کلام خداست
مقام يذهب عنکم گرفت اين دختر
يقين کنيد که قرآن به عصمتش گوياست
نماز شب به نماز شبش نمايد فخر
دعا به هر نفس او نيازمند دعاست
خجسته چهره ي او مصحفي به چشم حسين
چه مصحفي که پر از آيه هاي کرب و بلاست
چه دختري که وجودش هميشه زين اب است
چه زينبي که بلاها به چشم او زيباست
زبان حيدريش کار ذوالفقار کند
خطابه هاي بلندش به شام و کوفه گواست
به صبر و همت و ايثار و اقتدار و کمال
اگر حسين دگر خوانمش رواست رواست
خدا جلال و، محمد کمال و، فاطمه زهد
علي خصال و، حسين آيت و حسن سيماست
چنان که يک دم او بي حسين ممکن نيست
يقين کنيد که بي او حسين هم تنهاست
جميل ديدن سيل بلا به ديده ي او
گواه فوق جلالش ز مريم عذراست
سرور سينه ي مريم وجود عيسي بود
مدال سينه ي او داغ هيجده عيساست
نظام دين بود از گيسوي پريشانش
هزار نکته ي باريک تر ز مو اينجاست
ز شعله نفس زينب است تا صف حشر
حرارتي که ز خون حسين در دل هاست
قسم به دين خدا مي خورم که دين خدا
به صبر زينب و خون حسين پا بر جاست
خطابه اش همه آيات وحي و تفسيرش
نيازمند هزاران قصيده ي غراست
سر بريده ي فرزند فاطمه مي گفت
که خون پاک مرا خطبه ي تو آب بقاست
امين وحي بيا و به اهل کوفه بگو
که اين صداي خداوندگار بي همتاست
زبان شکر گشودن کنار مقتل خون
خدا گواست که فوق مقام صبر و رضاست
به موج خون تن صد پاره را گرفت به دست
که اي خدا بپذير اين يگانه هديه ي ماست
شبي نشد که نماز شبش رود از دست
که لحظه لحظه ي شب هاش ليلة الاحياست
الا قيام تو قد قامت قيام حسين
تويي که قامت دين با قيامتت شد راست
تويي که خطبه ي شامت يزيد را لرزاند
تويي که شام ز نطقت به خصم شام عزاست
تويي که هر نفست يک خطابه ي پر شور
تويي که هر قدمت يک قيام عاشوراست
اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست
اگر به غير حسينت مثل زنند خطاست
جمال روح فزايت بهشت روح علي
نگاهت از دل پاک حسين عقده گشاست
هنوز حنجره ات را طنين صوت علي است
اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست
حسين بر سر ني گوش، پاي خطبه ي تو
سر بريده ي او مجلس تو را آراست
حسين کعبه و حج تو دور او گشتن
صفا و مروه ي تو قتلگاه و طشت طلاست
جبين شکستن عشاق در رساله ي تو است
عذار شسته به خون تو بهترين فتواست
من و ثناي شما خانواده يا زينب
هزار شکر که طبعم هماره وقف شماست
کدام رتبه از اين به که سال ها «ميثم»
فقط براي شما خاندان مديحه سراست

میلاد حضرت زینب سلام الله

میلاد

 عقیله العرب.اخت الحسن والحسین.زین اب.عمه سادات.فخر کائنات.نورارض و سماوات را به تمامی شیعیان خصوصا به گل سرسبد عالم حضرت حجت ابن الحسن و نائب بر حقش سید علی تبریک عرض میکنم.

نور روشن زینب -سیمین دخت وحیدی

از بلا پروا کجا دارد دل دریایی‏ات / راه بر طوفان ببندد قامت سینایی‏ات 
سینه‏ات جولانگه امواج طوفان بلاست / شور اقیانوس دارد، دیده دریایی‏ات 
حامل منشور خونین حسینی، زینبا! / جاودان جوش است نور چشمه دانایی‏ات 
تا ابد پر می‏گشاید بر فراسوی زمان / چون عقابی خشمگینْ فریاد عاشورایی‏ات 
در بیابانِ عطش گر پا گذاری هر نفس / صد گلستان گل شکوفه از دم عیسایی‏ات 
دشمن از نطق علی‏وارت به خود لرزد چو بید / سامری رسوا شود، با معجز موسایی‏ات 
هم‏چنان خورشید می‏تابد به عالم قرن هاست / در میان تیرگی‏ها، نور روشن رایی ات
 

اگر زینب نبود -قادر طهماسبی «فرید»

سِرّ نی در نینوا می‏مانْد اگر زینب نبود / کربلا در کربلا می‏ماند اگر زینب نبود 
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ / پشت ابری از ریا می‏ماند اگر زینب نبود 
چشمه فریاد مظلومیّتِ لب‏تشنگان / در کویر تفته جا می‏ماند اگر زینب نبود 
زخمه زخمی‏ترین فریاد در چنگ سکوت / از طراز نغمه وا می‏ماند اگر زینب نبود 
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ / در گلوی چشم ما می‏ماند اگر زینب نبود 
ذوالجناح دادخواهی، بی‏سوار و بی‏لگام / در بیابان‏ها رها می‏ماند اگر زینب نبود 
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب / پشتِ کوه فتنه‏ها می‏ماند اگر زینب نبود 

شکوفه کوثر -سیده اشرف‏پور

ای کوکب آسمان ایمان / ای شیرزن نبرد و میدان 
ای هم‏چو پدر فصیح و گویا / رسواگر ظالمان دوران 
از آتش گرم خطبه‏هایت / کاخ ستم است کوخ و ویران 
تو راز و شکوه سوختن را / آموختی و شدی فروزان 
آن روز که غنچه‏های طاها / پژمرده شدند در بیابان 
گردید وظیفه تو سنگین / در راه حمایت از یتیمان 
ای مظهر صبر و بردباری / اندیشهْ ز صبر توست حیران 
 

مدح حضرت زینب علیهاالسلام -صغیر اصفهانی

زینت آغوش زهرا دخت حیدر زینب است / گوشواره عرش را فرخنده خواهر زینب است 
عصمت و شرم و حیا و صبر و تسکین و وقار / این همه اوصاف، اَلْحق جلوه‏گر در زینب است 
هر زنی را در جهان فخر است از شوهر بلی / لیک این‏جا فخر عبداللّه‏ جعفر زینب است 
آن‏که گفت از جان بلی بهر بلای کربلا / از پی ترویج دین تا شام محشر زینب است 
آن‏که از روز ازل کردی اسیری را قبول / از پی اثبات دین آن نیک‏اختر زینت است 
آن‏که از جور و جفای مشرکین یک‏روز دید / داغ نو داماد و عباس دلاور زینب است 
آن‏که چون در قتلگه بالین شاه دین نشست / خواست تا جانش رود بیرون ز پیکر زینب است 

اشعاري در مدح حضرت زينب از لسان گرم سید خوش زاد

صبر را معنا و مفهومي به نام زينب است
احترام عشق هم از احترام زينب است
شهر بي ميخانه و ساقي نباشد شهر عشق
نشئگان عشق را مستي زجام زينب است
فرش را تا عرش پيمودن نه کار هر کسي است
اين مسافت هر چه باشد زير گام زينب است
کيست زينب علم اول علم آخر پيش اوست
متن عاشورا مدون با پيام زينب است
کيست زينب در صواب شاهدان حق شريک
ثبت در اسناد عاشورا سهام زينب است
عشق يعني سز فرازي سر شکستن پيش يار
شيوه از سر گذشتن در مرام زينب است
دستهايش بسته سر بشکسته مغرد چو شير
وحشت حکام جور از انتقام زينب است
بغض زينب در گلو يعني مهيب انفجار
انفجار نسلها با اهتمام زينب است
مي زند فرياد فريادي که حيدر گونه است
ازدحام اهل کوفه از کلام زينب است
داوري بنگر که در بيدادگاه شهر شام
با حسين همدست گشتن اتهام زينب است
مشت را کرده گره با هيبت و احساس گفت
اين حسين فرماده عالم امام زينب است
گرچه جايز نيست از بهر زنان امر جهاد
چادرو پوشش نمادي از قيام زينب است
افتخار سيد خوش زاد مي داني ز چيست
افتخار او همين بس که غلام زينب است
گرچه بين بانوان زهرا مقام اول است
بعد زهرا رتبه برتر مقام زينب است

مدح حضرت زينب سلام الله علیه-شاعر:محمد رجبی

کيستم من دختر شا ه عرب رازق بي منت نان و رطب
کيستم من عشق را معنا منم دختر انسيه الحورا منم
کيستم من عاشقي دلسوخته سرنوشتش را به دلبر دوخته  
کيستم من در هجومي بي امان غم طوافم مي دهد چون حاجيان
کيستم من آسمان را اخترم ذوالفقار در نيام حيدرم(ع)
کيستم من بهر حيدر زينتم دختري نيکو سرشت و طينتم
کيستم سرمايه آل عبا کيستم پيغمبر کرب و بلا
کيستم من عشق در بنيان من صدچومريم ميهمان خوان من
کيستم من ماه شبهاي حسين خواهر بي مثل وهمتاي حسين
کيستم من نافله خوان شبم زينبم من زينبم من زينبم
زينبم من ياروغمخوار حسين آمدم تا که شوم يارحسين
زينبم من آرزوي فاطمه(س) از تلاطمها ندارم واهمه
زينبم صبرم زجنس آهن است سربه محمل کوفتن کار من است
زينبم استاد دانشگاه عشق هستي ام را داده ام در راه عشق

وصیت امیرالمومنان به عقیله العرب زینب کبری سلام الله علیها

تو در بیت ولایت بعد مادر مادری زینب  
تواز طفلی امیرالمؤمنین را یاوری زینب  
به دست کوچک خود پاک کن اشک از رخ بابا 
عزیزم هرچه باشد توعلی رادختری زینب  
مبادا تشنه بر بالش گذارد سر، حسین من 
تو ازامشب براو هم مادری هم خواهری زینب  
ببخش این روزها گر در بغل نگرفتمت مادر 
تو بهتر از همه واقف ز حال مادری زینب  
من ار تنها شدم بودی تو تنها یاورم اما 
تو بعد از مادرت از مادرت تنهاتری زینب  
مدینه سنگر فریاد من گردید و می بینم 
تو در دروازة کوفه مرا همسنگری زینب  
حسینم روز عاشورا شود تنها و می دانم 
تو تنها در دل دشمن بر او یک لشکری زینب  
اگر من خطبه خواندم چون رسول الله می بینم 
تو در روز خطابه ذوالفقار حیدری زینب  
مرا دخت نبوت پرور ار گفتند در عالم 
تو در کرب و بلا دخت ولایت پروری زینب  
اگر با سوز نظمش راه پیدا کرده در دل ها 
تو "میثم" را به هنگام سرودن رهبری زینب
 

در ولادت و مدح حضرت زینب سلام الله علیها

رسید مژده که ماه جمادی الاولی ٰست 
مه مبارک میلاد زینب کبراست 
دهید مژده به ختم رسل که این مولود 
ولادت دگر پارة تنت زهراست 
خدا به کوثر خود داد کوثری دیگر 
که خیر، قطره و، خیر کثیر او دریاست 
سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم 
که او به فاطمه آیینة تمام نماست 
محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن 
جمال انورشان در جمال او پیداست 
هنوز شیر ننوشیده چشم نگشوده 
به سینه اش طپش قلب سیدالشهداست 
مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی 
خدا گواست که اوصاف او کلام خداست 
مقام یذهب عنکم گرفت این دختر 
یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست 
نماز شب به نماز شبش نماید فخر 
دعا به هر نفس او نیازمند دعاست 
خجسته چهرة او مصحفی به چشم حسین 
چه مصحفی که پر از آیه های کرب و بلاست 
چه دختری که وجودش همیشه زین اب است 
چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست 
زبان حیدریش کار ذوالفقار کند 
خطابه های بلندش به شام و کوفه گواست 
به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال 
اگر حسین دگر خوانمش رواست رواست 
خدا جلال و، محمد کمال و، فاطمه زهد 
علی خصال و، حسین آیت و حسن سیماست 
چنان که یک دم او بی حسین ممکن نیست 
یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست 
جمیل دیدن سیل بلا به دیدة او 
گواه فوق جلالش ز مریم عذراست 
سرور سینة مریم وجود عیسی بود 
مدال سینة او داغ هیجده عیساست 
نظام دین بود از گیسوی پریشانش 
هزار نکتة باریک تر ز مو اینجاست 
ز شعله نفس زینب است تا صف حشر 
حرارتی که ز خون حسین در دل هاست 
قسم به دین خدا می خورم که دین خدا 
به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست 
خطابه اش همه آیات وحی و تفسیرش 
نیازمند هزاران قصیدة غراست 
سر بریدة فرزند فاطمه می گفت 
که خون پاک مرا خطبة تو آب بقاست 
امین وحی بیا و به اهل کوفه بگو 
که این صدای خداوندگار بی همتاست 
زبان شکر گشودن کنار مقتل خون 
خدا گواست که فوق مقام صبر و رضاست 
به موج خون تن صد پاره را گرفت به دست 
که ای خدا بپذیر این یگانه هدیة ماست 
شبی نشد که نماز شبش رود از دست 
که لحظه لحظة شب هاش لیلة الاحیاست 
الا قیام تو قد قامت قیام حسین 
تویی که قامت دین با قیامتت شد راست 
تویی که خطبة شامت یزید را لرزاند 
تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست 
تویی که هر نفست یک خطابة پر شور 
تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست 
اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست 
اگر به غیر حسینت مثل زنند خطاست 
جمال روح فزایت بهشت روح علی 
نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست 
هنوز حنجره ات را طنین صوت علی است 
اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست 
حسین بر سر نی گوش، پای خطبة تو 
سر بریدة او مجلس تو را آراست 
حسین کعبه و حج تو دور او گشتن 
صفا و مروة تو قتلگاه و طشت طلاست 
جبین شکستن عشاق در رسالة تو است 
عذار شسته به خون تو بهترین فتواست 
من و ثنای شما خانواده یا زینب 
هزار شکر که طبعم هماره وقف شماست 
کدام رتبه از این به که سال ها میثم 
فقط برای شما خاندان مدیحه سراست
 

در مدح عقیله العرب زینب کبری سلام الله علیه

سلام بر من و اُمّ و اَب و برادر من
درود باد به ابنا و جدّ اطهر من
منم پیمبر خون خدای عزوجلّ
که وحی می دمد از نطق روح پرور من
مرا به تربیت حیدری کنار حسن
برای کرب و بلا پرورید مادر من
تنم سپر، سخنم ذوالفقار خشم علی
مصاف، بدر و احد، کوفه، شام، خیبر من
هماره بر گل روی عزیز زهرا بود
نگاه اول من تا نگاه آخر من
ز آفتاب قیامت اثر نمی ماند
اگر به حشر فتد سایه ای ز معجر من
منم پیمبر ثارالله و چهل معراج
به پیشباز بلا ثبت شد به دفتر من
کسی که بوسه به دستش زدی رسول خدا
نهاد بوسه به پیشانی منوّر من
نگاه نافذ بابا به صورتم میگفت
به حق که فاطمه ی دوم است دختر من
شب ولادتم آغوش خود گشود ز هم
به بر گرفت مرا همچو جان، برادر من
قسم به خون شهیدان، پیام خون خدا
رسد به گوش همه نسل ها ز حنجر من
حسین داشت بسی پاس احترام مرا
نمی نشست علمدار او به محضر من
جلال و عزت و عزم و ثبات و صبر و رضا
کنند خم سر تعظیم در برابر من
اگر چه حج من از مکه شد شروع ولی
سفر به کرب و بلا گشت حج برتر من
حسین کعبه شد و کربلا و کوفه و شام
شد این سفر عرفات و منا و مشعر من
ز دست رفتم و یکدم ز پای ننشستم
هماره محمل من گشته بود سنگر من
زمام ناقه من بود اگر به دست عدو
سر حسین، سر نیزه گشت رهبر من
سرم شکست ولی سرفراز برگشتم
اگرچه ریخت ز هر بام، سنگ بر سر من
خدا گواست ندیدم به غیر زیبایی
زهی عقیده و ایمان و عشق و باور من
می بهشت شد، از جام دیده ام جوشید
هر آنچه ریخت عدو خون دل به ساغر من
قدم قدم همه آب حیات جاری بود
به کام خشک شهیدان ز دیدة تر من
سخن ز فاطمه گوید به موج حادثه ها
نماز و چادر خاکی و ماه منظر من
چنان به خطبه گشودم زبان به بزم یزید
که لال شد ز سخن، دشمن ستمگر من
نمود کاخ ستم را خطابه ام ویران
اگر چه دامن ویرانه گشت بستر من
عجیب نیست اگر رأس یوسف زهرا
ز نوک نیزه بیاید چو روح در بر من
رواست مهر بسوزد ز آتش نفسم
که داغ ها همه در دل شدند آذر من
اگر چه آتش داغ حسین آبم کرد
به دادگاه قیامت خداست داور من
به جای چادر خاکی، ز طیّ ره گردید
غبار، مقنعة گیسوی معطر من
جمیل بود به حق خدا جمیل جمیل
بلا و داغ دل و غصّة مکرر من
نه شام و کوفه و کرب و بلا، قسم به خدا
زمانه تا گذرد عالم است محشر من
پس از شهادت عباس و اکبر و قاسم:
همین زنان اسیرند خیل لشکر من
به بیت بیت بلند قصیده ات "میثم"
بگیر حاجت خود را هماره از درِ من