وفات حضرت خدیجه (س)
 
می سوزم از شرار نفس های آخرت
از لحن جانگداز وصایای آخرت
دستم به دست بی رمقت میشود دخیل
در پیش دیدگان گهربار جبرئیل
دستم شبیه دست تو تبدار می شود
دیوار غصه بر سرم آوار میشود
رحمی نما به حال پریشان دخترت
مادر مکش عبای پدر را تو بر سرت
دلواپس غروب توام، آفتاب من
بر روزهای روشن من، رنگ شب مزن
در جام لحظه های خوشم شوکران مریز
مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز
محزون رنج های پدر می شوم مرو
من شاهد عزای پدر می شوم مرو
مادر بمان کنار گل یاس باغ خود
آتش مزن به حاصل خود با فراق خود
فصل بهار خانه مان را خزان مکن
مادر بمان و نیت ترک جهان نکن
مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد
شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد
اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست
امن یجیب خواندن من بی نتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بی خدیجه ماند
************************
حضرت خدیجه (س)- وفات
وقتی خدیجه رفت پیمبر عزا گرفت
آمد زمان پیری و دستی عصا گرفت
شکر خدا   به لرزه
نیافتاد زانویش
دست رسول را چو دو دست خدا گرفت
مرهم گذارِ زخمِ تنِ مصطفی که رفت
زخم تنش دوباره سراغ دوا گرفت
اشکی چکید و ابر غم از پشت پلک ها
بارانِ درد بود که بی منتها گرفت
طوفان وزید و شعله غم در زبانه شد
قلب حزین دخترکی بی هوا گرفت
بابا نبینمت که چنین گریه می کنی
بابا اگر چه مادر ما را خدا گرفت
من خانه دار کوچک این خانه می شوم
این خانه ای که در دل او غصه جا گرفت
تنها نه مام باب که ام الائمه شد
با نقد جان ز معرکه خونِ بلا گرفت
تا قتل گاهِ پشتِ درِ خانه علی
آن جا که خصم  غنچه
نشکفته را گرفت
با میخ در نوشت به دیوار خانه اش
گودی قتل گاه  از این
خانه پا گرفت
روزی به قامت خم و با اشک و آه آه
با زین العابدین دو سر بوریا گرفت
************************
حضرت خدیجه(س)-مدح حامد اهور
 
 
حراء چشم تو هر روز قامتش می دید
خراب و خسته ی این راه های نا هموار
به دوش عاطفه اش سفره ای ز نان و رطب
میان کام عطش ناک او سرود بهار
 
حراء چشم تو هر روز می پرستیدش
میان آن همه احساس ناب یک رنگی
دمی که آبله پا، بی قرار می پوئید
هزار باره رهِ پر تلاطم سنگی
 
حراء چشم تو امیدوار می دیدش
که باز قصد تماشای آسمان دارد
نشد که یک سحر از خستگی اش، بی لبخند
قدم به خلوت ماه منیر بگذارد
***************************
حضرت خدیجه(س)-مدح و وفات سید رضا موید
 
 
ای خریدار جان پیغمبر
همسر مهربان پیغمبر
در حیات و ممات تو نفتاد
نام تو از زبان پیغمبر
ای چراغ همیشه تاریخ
در صف دودمان پیغمبر
به وجود تو افتخار کنند
همه جا خاندان پیغمبر
هستی خویش را فدا کردی
در ره آرمان پیغمبر
سر زد از مشرق گریبانت
کوثر جاودان پیغمبر
به علی و محمد و زهرا
اشفعی یا خدیجه الغرا
اولین زن توئی که قامت بست
به نماز پیمبر خاتم
یار احمد شدی که تا نشود
یک سر موی از سر او کم
شوهرت کیست؟ بهتر از عیسی
دخترت کیست؟ برتر از مریم
دامنت جای زهره الزهرا
که بود نور نیر اعظم
عاشق بردباریت همه جا
شاهد جان فشانیت همه دم
زخم پاهای زخم خورده او
یافت از دست لطف تو مرحم
سر بلند از شهامت تو صفا
اشک ریز از مصائبت زمزم
به علی و محمد و زهرا
اشفعی یا خدیجه الغرا
******************************
حضرت خدیجه (س)-مدح و وفات
 
سلام بر تو که خیر النسا به ما دادی
سلام بر تو که درس وفا به ما دادی
سلام بر تو که با جان، بها به ما دادی
سلام بر تو که روح عطا به ما دادی
چه گویم و چه نویسم ز مدحتان بانو
شما که شمس و قمر پیشتان زده زانو
فرشته ای که خدا هدیه کرده بر احمد
ملیکه ای که نگاهش طراوت انگیزد
زنی که که غیر رسول و خدا نمی بیند
کسی که طاقت و صبرش بود فزون از حد
زنی نبوده به جز همسر رسول خدا
که در تمامی عمرش ز او نبوده جدا
شریک زندگیِ مصطفی شما هستی
به دل ملیکهٔ مهر و وفا شما هستی
انیس درد و غم مرتضی شما هستی
به غصه ها که بود مبتلا شما هستی
پناه جمع خلایق به روز واهمه ای
خدیجه همسر پیغمبر، اُمّ فاطمه ای
درود بر تو که اول زن مسلمانی
عزیز حضرت طاها عزیز یزدانی
برای ختم رسولان تو جان جانانی
خدا گواهست که فخر تمام نسوانی
روا بود که بگویم بقای اسلامی
به صدق و نیتِ پاکت صفای اسلامی
خدیجه ای و خدا بر شما نظر دارد
که با وجود شما مصطفی سپر دارد
دلم همیشه هوای تو را به سر دارد
خوشا کسی که برایت دو دیده تردارد
اگر اجازه دهی در عزایتان بانو
ز دیده اشک ببارم برایتان بانو
میلاد یعقوبی
**************************************
حضرت خدیجه (س)-مدح و وفات
 
ای عزیز جان پیغمبر سلام
ای که بر زهرا تویی مادر سلام
سرور زنهای اهل جنتی
ای که تو مسند نشین عزتی
مات و مفتون شما عقل بشر
تا قیامت حرفتان نقل بشر
مدحتان گفتن نباشد کار ما
نام تو بالاتر از افکار ما
شد زبان الکن زنام اطهرت
کی رسد زن در مقام اطهرت
مادر زهرایی و فخر زنان
دیگر همچون تو زنی بیند زمان؟
ای که دین با بخششت جاوید شد
ناامیدی ها همه امید شد
سختی دوران تحمل کرده ای
تلخ ها را همچنان مل کرده ای
سنگر مستحکم پیغمبری
در وقایع هم رکاب حیدری
تو زنی اما به معنا شیر نر
بر پیمبر در حوادث چون سپر
تو وجودت مصطفی را ایمن است
دشمنی با هر که او را دشمن است
مونس درد و غم احمد تویی
در مصیبت همدم احمد تویی
روز محشر دستگیری می کنی
تو زنی اما امیری می کنی
این نفسها بی امان تقدیم تو
صدهزاران بارجان تقدیم تو
دل به پای مهرتو دادن خوش است
در ره عشق شما مردن خوش است
کن نگاهی تا ز شوقش جان دهم
هر چه می خواهی بگو تا آن دهم
یک نظر انداز بر احوال ما
جان بده بر این شکسته بال ما
در غمت سوز و گدازم را ببین
روی صورت غنچه اشکم بچین
حضرت زهرا عزادار شماست
صاحب ختم عزایت مصطفاست
در عزایت فاطمه بی تاب گشت
چشمه های اشک او پرآب گشت
مجلس روضه بپا شد وای وای
دل به یادت کربلا شد وای وای