در مدح حضرت خدیجه

ای سلام آورده جبریل از خداوندت، سلام
وی محمّد برده نامت را به لب با احترام
همسر و همسنگر و همگام با خیرالانام
سایه‌ات تا صبح محشر بر سر دین مستدام

ای شده وقف خداوند تعالی هست تو
وی تمام هستی خالق به روی دست تو
****
پاک‌تر از پردۀ بیت الهی دامنت
خلعت زیبای اُم‌المؤمنینی بر تنت
بوی عطر عصمت مریم دهد پیراهنت
نقش لبخند نبی در «یا محمّد» گفتنت

کیست تا مثل تو بانو کُفو طاهایش کنند؟
کفـو طاهـا، مـادر ام ابیهـاش کنند؟
****
این بوَد شأنت که حق روح مطهر خوانَدت
می‌سزد پیغمبر اسلام، همسر خواندت
نی عجب گر حیدر کرار، مادر خواندت
یا که جبریل امین زهرای دیگر خواندت

بین امت با وجود آن همه نعت و سپاس
ناشناسی ناشناسی ناشناسی ناشناس
****
ذات حق، دانندۀ اسرار داند کیستی
هر که هستی احمد مختار داند کیستی
بعد احمد، حیدر کرار داند کیستی
فاطمه، آن عصمت دادار داند کیستی

ای درود آفرینش بر تو و بر شوهرت
وی سلام الله بر دامان زهرا پرورت
****
در مقام زن ولی مردانگی قانون توست
تا قیامت هر کجا مؤمن بوَد، ممنون توست
بردباری، صبر، دینداری همه مرهون توست
هر که از اسلام دارد بهره‌ای، مدیون توست

مصطفی ز آغاز، یاری جز تو و حیدر نداشت
در مقام و منزلت مانند تو همسر نداشت
****
این سه اصل آمد از اول باعث ترویج دین
هست تو، خُلق نبی، تیغ امیرالمؤمنین
از تمام هست خود یکسر فشاندی آستین
راستی این است در اسلام، دین راستین

با علی همگام در احیای قرآن بوده‌ای
پیشتر از بعثت احمد مسلمان بوده‌ای
****
مؤمنین از چون تو مادر تا قیامت سرفراز
مسلمین آرند بر خاک درت روی نیاز
بر تو می‌بالد محمّد، بر تو می‌نازد حجاز
با محمّد خوانده‌ای پیش از شب بعثت، نماز

مـادر زهرا سلام الله بر جان و تنت
یازده خورشید سر زد از سپهر دامنت
****
کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدن
گشت مهمان در جوار قرب حی ذوالمنن
بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن
جامۀ ختم رسالت شد بر اندامت کفن

گشت عام الحزن بر ختم رسل، سال غمت
شد روان از دیده‌اش بر چهره اشک ماتمت
****
ای در امواج بلاها با محمّد رهسپر
در هجوم سنگ‌ها جان محمّد را سپر
بر محمّد از همه زن‌های عالم خوب‌تر
مصطفی را سوز داغت ماند عمری بر جگر

بارها زین غصه چشم سید بطحا گریست
بلکه در شـام زفاف حیدر و زهرا گریست
****
ما به تو گریان، تو را لب در جنان پر خنده باد
همچو جان در قلب یاران خاطراتت زنده باد
شوکت و جاه و جلال و عزتت پاینده باد
منطقت تا حشر بر بوجهل‌ها کوبنده باد

جان شیرین محمّد در لب خندان توست
میوه‌های نخل «میثم» مدح فرزندان توست

در مدح حضرت خدیجه سلام الله علیها

کیستم من بانوی اسلام، ام‌المؤمنینم
مادر کوثر، امید رحمۀ للعالمینم
آسمان معرفت، بر روی دامان زمینم
بانوی باغ جنان، محبوبۀ جان‌آفرینم
مثل زهرا دخترم آئینۀ حق الیقینم

بـارها از حق سلام آورده جبریـل امینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
پیشتر از روز بعثت مصطفا را همسرم من
از نزول وحی، تنها حامی پیغمبرم من
همسرش نه، ‌همدمش نه، ‌بهترین همسنگرم من
مؤمنین را، بلکه ایمان را گرامی ‌مادرم من
بحر ایثار و وفا و معرفت را گوهرم من

در جلالت هـاجر و حـوا و مریم را قرینم
من خدیجه همسر و همگام ختم‌المرسلینم
****
پیشتر از بودنم دل برد از دستم محمد
در حقیقت روشنی بخش وجودم بود احمد
گشته بودم همچنان مشتاق آن روح مجرد
بی خبر بودم که از لطف خدای حی سرمد
روزی آن یار تمام خلق با من یار گردد

می‌کندحق با نخستین شخص خلقت همنشینم
من خـدیجه همسر و همگـام ختم‌المرسلینم
****
دختری دارم که خورشید ومه‌وگردون هلالش
شوهری‌دارم که قرآن‌گشته نازل درکمالش
دختری دارم که می‌آید سلام از ذوالجلالش
حیدری گردیده دامادم که نبوَد کس مثالش
حجره‌ای دارم که جبریل امین روبد به بالش

نی عجب گرچرخ گردون سجده آرد بر زمینم
من خـدیجه همسر و همگـام ختم‌المرسلینم
****
گرچه هستم زن ولی مردانه حق را یاورم من
مصطفی را در شهامت بعد حیدر، حیدرم من
در دل یک شهر دشمن حامی پیغمبرم من
زن، ولی مردانه با ختم رسل همسنگرم من
اولین بانوی خلقت را یگانه مادرم من

بلکـه مـام یـازده عیسـای عیسـا آفرینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
گرچه در ثروت کلید گنج‌ها بودی به دستم
گشت تقدیم محمد روز اول بود و هستم
جز محمد از خلایق رشتۀ الفت گسستم
جان به کف بگرفتم و دل بر رسول الله بستم
هم به عالم هم به جانم پشت دشمن را شکستم

آری آری دسـت پیغمبـر بـوَد در آستینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
من تمام هست خود دادم به راه حی ذوالمن
تاخدا هم ازکرامت هست‌خود بخشیدبرمن
ریخت دامن دامنم گل، دست لطف‌حق به دامن
بُضعـۀ ختم رُسل، زهرا مرا شد پارۀ تـن
با جمال روی آن گل جان من گردیـد گلشن

بود حتی در رحم همصحبت و یار و معینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
می‌دهد تاریخ درهرعصر در عالم شهادت
من خدا را کرده‌ام پیش از شب بعثت، عبادت
داشتم بر خواجۀ «لولاک» از اول، ارادت
با وصال عقل اول یافتم از نو ولادت
در همه زن‌های عالم شد نصیبم این سعادت

تـا سـر دستم گـل رخسار زهرا را ببینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
من خروشان بحرعصمت مادر فُلک نجاتم
در کنار خضر رحمت روح را عین‌الحیاتم
فاطمی خو مرتضا توحیدم و احمد صفاتم
دین حق شد متکی بر همت و صبرو ثباتم
سال عام‌الحزن شد بر مصطفی سال وفاتم

ریخت بـر خـاک لحد اشک امیرالمؤمنینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
الغرض تا زنده بودم، مصطفی را یار بودم
بهر حفظ جان او شب تا سحر بیدار بودم
جانِ جانِ آفرینش را زجان غمخوار بودم
لحظه لحظه بین مردم مورد آزار بودم
با جنایت پیشگان پیوسته در پیکار بودم

نظم «میثم» شاهـدی باشد ز عزم آهنینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****

سال حزن نبی صلوات الله علیه


اي ز صد هاجرت درود و سلام
كرده مريم به محضر تو قيام
همسر مصطفي درود، درود
مادر فاطمه سلام، سلام
همتت وقف مكتب توحيد
ثروتت پشتوانة اسلام
هم سلام تو را رسانده خدا
هم به تو فخر كرده خير الانام
پانهادي فراتر از مريم
در جلال و كمال و قدر و مقام
از سر عالمي كشيدي دست
با رسول خدا شدي همگام
دخترت كوثر رسول خدا
پسرانت به جن و انس امام
با ادب بايد از تو گفتن مدح
با وضو بايد از تو بردن نام
چشم دين بر جمال تو روشن
دل احمد به وصل تو آرام
مؤمنين را يگانه مامي تو
مادر يازده امامي تو
تو به اسلام مادري كردي
تو به توحيد ياوري كردي
عصمت از دامنت چنان جوشيد
كه به مريم برابري كردي
با محمد ، محمدي گشتي
بر پيمبر، پيمبري كردي
بين طوفان و موج حادثه ها
فلك دين را تو لنگري كردي
تويي آن شير زن كه مردانه
ايستادي و حيدري كردي
تا كني دلبري زپيغمبر
اول از خلق دل، بري كردي
با محمد ز هست و بود جهان
دست شستي و همسري كردي
دخت طاها ام ابيها را
اين تو بودي كه مادري كردي
مشرق يازده ستاره شدي
بلكه خورشيد پروري كردي
صلوات خدا به اولادت
جان عالم فداي دامادت
تو صدف، فاطمه است گوهر تو
گوهر تو نه بلكه كوثر تو
بود بر ياري رسول خدا
كوه و صحرا و خانه سنگر تو
هستي ات را به مصطفي دادي
هست خود بر تو داد داور تو
خالق لم يزل سلام تو را
مي فرستاد بهر شوهر تو
پيشتر از شب ولادت خود
هم كلام تو بود دختر تو
يار احمد شدي چه بهتر از اين
كه خدا گشت يار و ياور تو
به محمد زدند سنگ ولي
بود دردش درون پيكر تو
گشت دُر يتيم عبدالله
از دو عالم يگانه گوهر تو
تك و تنها شدي، زنان قريش
ايستادند در برابر تو
غم مخور گر زنان مكه دگر
ننهادند رو به محضر تو
«اين دغل دوستان كه مي بيني
مگسانند دور شيريني»
سخنانم اگر چه گوهر بود
وصف تو از سخن فراتر بود
برتو در ياري رسول خدا
نه غم جان نه بيم از سربود
بر محمد وجود همچو تويي
مثل زهرا براي حيدر بود
در هجوم تمام حادثه ها
دست هايت رسول پرور بود
بود يك ركن مصطفي حيدر
همسري تو ركن ديگر بود
حَرَمت قلب دخترت زهرا
كفنت جامة پيمبر بود
كفن ديگرت زجبراييل
خلعت ذات حي داور بود
پدر و مادرم فدايت باد
كه جهادت جهاد اكبر بود
افتخار ائمه بر زهرا
فخر زهرا به چون تو مادر بود
خوانده اي با محمد از آغاز
پيشتر از نزول وحي نماز
تو گل از باغ معرفت چيدي
در رسول خدا، خدا ديدي
آنچه ناديده بود چشم كسي
ديدي و گل شدي و خنديدي
شهد اقرء زدست پيغمبر
وحي نازل نگشته نوشيدي
با محمد نماز مي خواندي
در كنار علي درخشيدي
سجدة آفتاب بر خاكت
ماه احمد شدي و تابيدي
در بهشت نبوت و توحيد
مام ام الائمه گرديدي
نخل طوباي آرزوي نبي
باغ سبز هميشه جاويدي
هر كجا بر نبي جسارت شد
مثل شير خدا خروشيدي
سال شد بر رسول عام الحزن
تا تو صورت به خاك پوشيدي
شهر مكه است شهر غربت تو
اشك "ميثم" نثار تربت تو

در مدح حضرت خدیجه سلام الله

سلام ما به تو ای مادر بهشت رسول
 
که پرورش به روی دامن تو یافت بتول
 
ملائک‌اند به مدحت در آسمان مشغول
 
امین وحی حقت کرده بر سلام نزول
 
سـلام ذات خـداوند و چارده معصوم
 
به تو که بوده مقامت همیشه نامعلوم
 
****
 
درود باد به روح و سلام بر تن تو
 
حجاب نور و دعای رسول، جوشن تو
 
بهشت وحی خداوندگار، گلشن تو
 
محیط پرورش فاطمه است دامن تو
 
به جز تو در غم و اندوه، یار احمد کیست؟
 
به غیـر تـو صـدف گوهـر محمّد کیست؟
 
****
 
خدای را به خدا لایق درودی تو
 
به یاری نبی آغوش خود گشودی تو
 
دل از رسول خدا همچنان ربودی تو
 
تمام لشکر ختم رسل تو بودی تو
 
تو سینه را سپر سنگ دشمنان کردی
 
به حفظ جـان محمّد نثار جان کردی
 
****
 
تو بهترین زن روی زمینی ای مادر
 
تو در جلال، جلال‌آفرینی ای مادر
 
تو مام همسر حبل‌المتینی‌ ای مادر
 
تو مادر همۀ مؤمنینی ای مادر
 
گل رسول خدایی و گل کجا تو کجا؟
 
زنـان دیگـر ختم رسل کجا تو کجا؟
 
****
 
تو آسمان فروزان یازده قمری
 
تو از زنان همه انبیا به رتبه‌ سری
 
هرآنچه وصف تو خوبان کنند خوب‌تری
 
زنان ختم رسل دیگرند و تو دگری
 
مگـر نگفت نبـی بیـن همسـرانش بسـی
 
که بهر من چو خدیجه نبود و نیست کسی
 
سلام بر تو و روح بلند ایمانت
 
درود بر تو و ایثار و عهد و پیمانت
 
بهار سبز گل عصمت است دامانت
 
سلاله و پدر و مادرم به قربانت
 
به جز خدا و نبی مدح تو نشاید گفت
 
تـو را چـو فاطمـه ام‌الائمه باید گفت
 
****
 
تو مادر همه سادات عالمی بانو!
 
تو نور چشم رسول مکرمی بانو!
 
تو به ز هاجر و سارا و مریمی بانو!
 
دوازده گهر نور را یمی بانو!
 
خدای را به دعا و نیاز می‌خواندی
 
نزول وحی نبود و نماز می‌خواندی
 
****
 
سلام بر تو و اشک و دعا و زمزمه‌ات
 
سلام بر تو و روح بلند فاطمه‌ات
 
فروغ وحی عیان بود از مکالمه‌ات
 
هزار عایشه کم از کنیز خادمه‌ات
 
همیشه شیفتۀ خصلت و صفاتت بود
 
که سال حزن رسول خدا وفاتت بود
 
****
 
هنوز بوی خدا می‌دمد ز پیرهنت
 
دمی که روح تو پرواز کرد از بدنت
 
زهی جلال سلام خدا به جان و تنت
 
که از بهشت فرستاد ذات حق، کفنت
 
گرفتـم آنکـه ز کوثـر دهـان خود شویم
 
مرا چه زهره که اوصاف چون تو را گویم
 
****
 
وفات تو نبود کم ز صبح میلادت
 
سلام بر تو و آباء پاک و اولادت
 
به شأن تو که بود رتبۀ خدادادت
 
همین بس است که مولا علی‌ست دامادت
 
امین وحی، سلامت به احمد آورده
 
که جز تو فاطمه را بر محمد آورده؟
 
که جز تو آورد از بهر مصطفی زهرا؟
 
که جز تو دختر او هست زینب‌کبری؟
 
که جز تو قابله‌اش بوده مریم عذرا؟
 
که جز تو شد سپر جان خواجۀ دوسرا؟
 
تویی که در رحمت فاطمه سخن می‌گفت
 
سخـن ز سـر خداونـد ذوالمنـن می‌گفت
 
****
 
به آن خدا که جهان وجود را آراست
 
به آن علی که پس از مصطفی به ما مولاست
 
به فاطمه که به غیر از خدا ندید و نخواست
 
که زائر تو همان زائر رسول خداست
 
چو در ثنای تو گیرد به دست خویش، قلم
 
ز خـود گذشتـه و پـرواز می‌کند «میثم»

وفات حضرت خدیجه تسلیت باد

وفات حضرت خدیجه (س)

 

می سوزم از شرار نفس های آخرت

از لحن جانگداز وصایای آخرت

دستم به دست بی رمقت میشود دخیل

در پیش دیدگان گهربار جبرئیل

دستم شبیه دست تو تبدار می شود

دیوار غصه بر سرم آوار میشود

رحمی نما به حال پریشان دخترت

مادر مکش عبای پدر را تو بر سرت

دلواپس غروب توام، آفتاب من

بر روزهای روشن من، رنگ شب مزن

در جام لحظه های خوشم شوکران مریز

مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز

محزون رنج های پدر می شوم مرو

من شاهد عزای پدر می شوم مرو

مادر بمان کنار گل یاس باغ خود

آتش مزن به حاصل خود با فراق خود

فصل بهار خانه مان را خزان مکن

مادر بمان و نیت ترک جهان نکن

مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد

شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد

اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست

سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست

امن یجیب خواندن من بی نتیجه ماند

زهرا یتیم گشت و پدر بی خدیجه ماند

************************

حضرت خدیجه (س)- وفات

وقتی خدیجه رفت پیمبر عزا گرفت

آمد زمان پیری و دستی عصا گرفت

شکر خدا   به لرزه نیافتاد زانویش

دست رسول را چو دو دست خدا گرفت

مرهم گذارِ زخمِ تنِ مصطفی که رفت

زخم تنش دوباره سراغ دوا گرفت

اشکی چکید و ابر غم از پشت پلک ها

بارانِ درد بود که بی منتها گرفت

طوفان وزید و شعله غم در زبانه شد

قلب حزین دخترکی بی هوا گرفت

بابا نبینمت که چنین گریه می کنی

بابا اگر چه مادر ما را خدا گرفت

من خانه دار کوچک این خانه می شوم

این خانه ای که در دل او غصه جا گرفت

تنها نه مام باب که ام الائمه شد

با نقد جان ز معرکه خونِ بلا گرفت

تا قتل گاهِ پشتِ درِ خانه علی

آن جا که خصم  غنچه نشکفته را گرفت

با میخ در نوشت به دیوار خانه اش

گودی قتل گاه  از این خانه پا گرفت

روزی به قامت خم و با اشک و آه آه

با زین العابدین دو سر بوریا گرفت

************************

حضرت خدیجه(س)-مدح حامد اهور

 

 

حراء چشم تو هر روز قامتش می دید

خراب و خسته ی این راه های نا هموار

به دوش عاطفه اش سفره ای ز نان و رطب

میان کام عطش ناک او سرود بهار

 

حراء چشم تو هر روز می پرستیدش

میان آن همه احساس ناب یک رنگی

دمی که آبله پا، بی قرار می پوئید

هزار باره رهِ پر تلاطم سنگی

 

حراء چشم تو امیدوار می دیدش

که باز قصد تماشای آسمان دارد

نشد که یک سحر از خستگی اش، بی لبخند

قدم به خلوت ماه منیر بگذارد

***************************

حضرت خدیجه(س)-مدح و وفات سید رضا موید

 

 

ای خریدار جان پیغمبر

همسر مهربان پیغمبر

در حیات و ممات تو نفتاد

نام تو از زبان پیغمبر

ای چراغ همیشه تاریخ

در صف دودمان پیغمبر

به وجود تو افتخار کنند

همه جا خاندان پیغمبر

هستی خویش را فدا کردی

در ره آرمان پیغمبر

سر زد از مشرق گریبانت

کوثر جاودان پیغمبر

به علی و محمد و زهرا

اشفعی یا خدیجه الغرا

اولین زن توئی که قامت بست

به نماز پیمبر خاتم

یار احمد شدی که تا نشود

یک سر موی از سر او کم

شوهرت کیست؟ بهتر از عیسی

دخترت کیست؟ برتر از مریم

دامنت جای زهره الزهرا

که بود نور نیر اعظم

عاشق بردباریت همه جا

شاهد جان فشانیت همه دم

زخم پاهای زخم خورده او

یافت از دست لطف تو مرحم

سر بلند از شهامت تو صفا

اشک ریز از مصائبت زمزم

به علی و محمد و زهرا

اشفعی یا خدیجه الغرا

******************************

حضرت خدیجه (س)-مدح و وفات

 

سلام بر تو که خیر النسا به ما دادی

سلام بر تو که درس وفا به ما دادی

سلام بر تو که با جان، بها به ما دادی

سلام بر تو که روح عطا به ما دادی

چه گویم و چه نویسم ز مدحتان بانو

شما که شمس و قمر پیشتان زده زانو

فرشته ای که خدا هدیه کرده بر احمد

ملیکه ای که نگاهش طراوت انگیزد

زنی که که غیر رسول و خدا نمی بیند

کسی که طاقت و صبرش بود فزون از حد

زنی نبوده به جز همسر رسول خدا

که در تمامی عمرش ز او نبوده جدا

شریک زندگیِ مصطفی شما هستی

به دل ملیکهٔ مهر و وفا شما هستی

انیس درد و غم مرتضی شما هستی

به غصه ها که بود مبتلا شما هستی

پناه جمع خلایق به روز واهمه ای

خدیجه همسر پیغمبر، اُمّ فاطمه ای

درود بر تو که اول زن مسلمانی

عزیز حضرت طاها عزیز یزدانی

برای ختم رسولان تو جان جانانی

خدا گواهست که فخر تمام نسوانی

روا بود که بگویم بقای اسلامی

به صدق و نیتِ پاکت صفای اسلامی

خدیجه ای و خدا بر شما نظر دارد

که با وجود شما مصطفی سپر دارد

دلم همیشه هوای تو را به سر دارد

خوشا کسی که برایت دو دیده تردارد

اگر اجازه دهی در عزایتان بانو

ز دیده اشک ببارم برایتان بانو

میلاد یعقوبی

**************************************

حضرت خدیجه (س)-مدح و وفات

 

ای عزیز جان پیغمبر سلام

ای که بر زهرا تویی مادر سلام

سرور زنهای اهل جنتی

ای که تو مسند نشین عزتی

مات و مفتون شما عقل بشر

تا قیامت حرفتان نقل بشر

مدحتان گفتن نباشد کار ما

نام تو بالاتر از افکار ما

شد زبان الکن زنام اطهرت

کی رسد زن در مقام اطهرت

مادر زهرایی و فخر زنان

دیگر همچون تو زنی بیند زمان؟

ای که دین با بخششت جاوید شد

ناامیدی ها همه امید شد

سختی دوران تحمل کرده ای

تلخ ها را همچنان مل کرده ای

سنگر مستحکم پیغمبری

در وقایع هم رکاب حیدری

تو زنی اما به معنا شیر نر

بر پیمبر در حوادث چون سپر

تو وجودت مصطفی را ایمن است

دشمنی با هر که او را دشمن است

مونس درد و غم احمد تویی

در مصیبت همدم احمد تویی

روز محشر دستگیری می کنی

تو زنی اما امیری می کنی

این نفسها بی امان تقدیم تو

صدهزاران بارجان تقدیم تو

دل به پای مهرتو دادن خوش است

در ره عشق شما مردن خوش است

کن نگاهی تا ز شوقش جان دهم

هر چه می خواهی بگو تا آن دهم

یک نظر انداز بر احوال ما

جان بده بر این شکسته بال ما

در غمت سوز و گدازم را ببین

روی صورت غنچه اشکم بچین

حضرت زهرا عزادار شماست

صاحب ختم عزایت مصطفاست

در عزایت فاطمه بی تاب گشت

چشمه های اشک او پرآب گشت

مجلس روضه بپا شد وای وای

دل به یادت کربلا شد وای وای

در سوگ خدیجه مصطفی می گرید

در سوگ خدیجه مصطفی می گرید

هم کعبه و هم سعی و صفا می گرید

از ماتم جانگداز آن مادر خوب

زهرا به صد شور و نوا می گرید

***

در جسم نبی روح و روان بود خدیجه

در مکه طلوع جاودان بود خدیجه

در لحظه آخر زنگاهش خواندند

بر فاطمه اش اشک فشان بود خدیجه

***

سرچشمه الطاف خدا بود خدیجه

در نزد خدا روح دعا بود خدیجه

ثبت است به برگ برگ تاریخ محمد

گلواژه ایمان و وفا بود خدیجه

***

شاعر:محمد رضا طوسی

وفات حضرت خدیجه تسلیت باد

من آن کنیــــز خدایم کـــه یار طاهــــایم

منــــم که مــــادر امّ الائمــــه زهرایــــم

به افتخـــــار کنیـــزی مصطفی این بس

که من شریک نبی در نشــاط و غمهایم

خداست شاهد حالم که من چه‏هــــا دیدم

اگر چه شاد ز یک عمـــــر امتحـــانهایم

گهی به شعب ابی طالبـــم گــــواه بــــلا

گهی ستم کش اهل حجــــاز و بطحـــایم

اگر بهشت برین جایگــاه شأن من است

برای اینکـه به دنیـــــا مطیـــــع مولایم

ز نیش طعنــه نمـــــام‏های آل قــــریش

هنـــوز وارث درد و بلاست زهــــرایـــم

تمــام هستی خود را به عشق بخشیــدم

به عشق اینکه به بیت نبی است مأوایم

ولی چه زود شنیدم پس از من و احمــد

حریـــم عشـق بسـوزد به دست اعدایـــم

ستم به فاطمــــه‏ام از قدیم عــادت داشت

ازآن زمان کــه به دل بود انیس غمهـایم

همیشه فاطمـــه می‏گفت از درون با مــن

که من یگانــه معیــــن تو در بلاهـــایـــم

خدا گواه بسوزم ازاین که درغــــم و درد

نبود سایـــه مـن بر ســر تو، ای وایــم !

مرا کفن ز بهشت آیـد ای خدای حسیـــن

اگر چه مـــادر آن بی کفـن به صحـرایــم

سرچشمه كرم- استاد وفایی

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

 

سرمشق ره حق طلبان است خديجه

بانوي حرمخانه وحي نبوي اوست

درچشم نبي گوهر جان است خديجه

گنجينه پُرگوهر تقوا و شرافت

آئينه توحيد نشان است خديجه

سرچشمه فضل وكرم وبخشش واحسان

برجمله ايثارگران است خديجه

سرسبزترين سرو سرافراز فضيلت

درفصل بهاران وخزان است خديجه

درگلشن ارزنده توحيد پرستي

چون كوثرجوشنده روان است خديجه

گرفاطمه اش بانوي زنهاي بهشتي است

نوردل گلهاي جنان است خديجه

پيداست شب آخرعمرش ، زنگاهش

برفاطمه خود نگران است خديجه

درحسرت بي مادري فاطمه خويش

آزرده دل واشك فشان است خديجه

آمد كفن ازسوي خداوند برايش

محبوب خداوند جهان است خديجه

قدرش بخدا هيچ نيايد «وفائي»

زيرا كه فراتر ز بيان است خديجه

 


زمینه وفات حضرت خدیجه(س)-احسان جاودان

دل فكار و مضطر شده  لحظه هاي آخر شده
بهر فاطمه عاقبت         وقت داغ مادر شده 2
ميون بغض غمها           ديده هاي ياسه به سوي بابا
كنار جسم مادر    جاري شده خون تو چشاي زهرا 2
اي واي  امون از اين مصيبت
*****
در ميون موج بلا         قلب خاتم الانبيا
در بيابون بي كسي  شد خديجه از غم رها
غرقِ به غصه و غم    به خاك مصيبت نشسته عالم
تا به ابد ميمونه            زخم دل طاها بدون مرهم
اي واي  امون از اين مصيبت
*****
ديده خون و غربت زده   بيقرار و حسرت زده
از غم تو اي مادرم           گشته ام مصيبت زده
خونه ي دل خرابه     بخت دلم امشب غرقِ به خوابه
ديگه نفس كشيدن            بدون تو مادر عين عذابه
اي واي  امون از اين مصيبت

غزل وفات حضرت خدیجه(س)-محسن حنیفی

مادری پر غصه و درد آشنا دلواپس است
عزم رفتن کرده تا سمت خدا دلواپس است

مادری افتاده در بستر به حال احتضار
دختری کوچک شده غرق دعا، دلواپس است

بر لبش امن یجیب و دیده هایش غرق اشک
ترس دارد که نگیرد او شفا، دلواپس است

دخترش خورده زمین امروز تعبیرش بد است
از عبور نیلی اش در کوچه ها دلواپس است

شور افتاده دلش چون خواب دیده نیمه شب
گوهرش افتاده زیر دست و پا، دلواپس است

او که در شعب ابیطالب همیشه تشنه بود
تشنه، یاد تشنه کرببلا دلواپس است

او که مرهم روی زخم سنگ ها بگذاشته
خوب میفهمد هجوم سنگ را، دلواپس است

من یقین دارم که او بین کفن ها گریه کرد
بر شهید بی کفن، بر بوریا دلواپس است

غزل وفات حضرت خدیجه(س)-یاسر مسافر

خبر پیک اجل مادر کوثر شده بود
صحبت از رفتن غمخوار پیمبر شده بود

مالک الموت برایش پر و بال آورده
مادر حضرت صدیقه کبوتر شده بود

وقف اسلام شد و وقف خدا و قرآن
عاشقانه چقدر حامی رهبر شده بود

اصلا از برکت او هست اگر اسلام است
اینچنین بود که او از همه برتر شده بود

تا چه حد است مقامش که کنار زهرا
نام او وارد ادعیه ی دفتر شده بود؟

بار بست همدم و دلدار پیمبر حالا
نوبت ام ابیهایی دختر شده بود

****

دختری ماند از او، دختری همچون خود او
دختری که سپر و حامی همسر شده بود

چقدر غصه ی کج راهی مردم را خورد
چقدر آه شد و دیده ی او تر شده بود

علت بوی خوش شهر مدینه از اوست
عود آتش زده اند – شهر معطر شده بود!

****

دختری ماند از او دختری همچون خود او
زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود

عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن ریخت
خطبه خواند، کوفه و می دید که حیدر شده بود

یک تنه خود یه سپاه است، بترسد دشمن
چه کسی گفت که او لحظه ای مضطر شده بود

مضطر هم دیده اگر شد بخدا علت داشت
در پی پوشیه و چادر و معجر شده بود

به کجا ختم شد این شعر چرا اینگونه؟
قافیه ها همگی مادر و دختر شده بود!

مثنوی وفات حضرت خدیجه(س)-میلاد یعقوبی

ای عزیز جان پیغمبر سلام
ای که بر زهرا تویی مادر سلام
سرور زنهای اهل جنتی
ای که تو مسند نشین عزتی
مات و مفتون شما عقل بشر
تا قیامت حرفتان نقل بشر
مدحتان گفتن نباشد کار ما
نام تو بالاتر از افکار ما
شد زبان الکن ز نام اطهرت
کی رسد زن در مقام اطهرت
مادر زهرایی و فخر زنان
دیگر همچون تو زنی بیند زمان؟
ای که دین با بخششت جاوید شد
ناامیدی ها همه امید شد
سختی دوران تحمل کرده ای
تلخ ها را همچنان مُل کرده ای
سنگر مستحکم پیغمبری
در وقایع هم رکاب حیدری
تو زنی اما به معنا شیر نر
بر پیمبر در حوادث چون سپر
تو وجودت مصطفی را ایمن است
دشمنی با هر که او را دشمن است
مونس درد و غم احمد تویی
در مصیبت همدم احمد تویی
روز محشر دستگیری می کنی
تو زنی اما امیری می کنی
این نفسها بی امان تقدیم تو
صدهزاران بار جان تقدیم تو
دل به پای مهر تو دادن خوش است
در ره عشق شما مردن خوش است
کن نگاهی تا ز شوقش جان دهم
هر چه می خواهی بگو تا آن دهم
یک نظر انداز بر احوال ما
جان بده بر این شکسته بال ما
در غمت سوز و گدازم را ببین
روی صورت غنچه اشکم بچین
حضرت زهرا عزادار شماست
صاحب ختم عزایت مصطفاست
در عزایت فاطمه بی تاب گشت
چشمه های اشک او پرآب گشت
مجلس روضه بپا شد وای وای
دل به یادت کربلا شد وای وای