بيا اى عاشقان را دلبر و دلدار، مهدى جان
خريدار توام اى يوسف بازار، مهدى جان
بيا مپسند عالم را پريشان همچو گيسويت
بده رنگ سحر، ديگر به شام تار، مهدى جان
بيا تا بشكفد در باغ دلها غنچه ى اميد
تو مپسند اى گل بى ‏خار، ما را خوار، مهدى جان
ز هجر گل بود بلبل غمين وقت خزان، اما
منم بى تو بهار و هم خزان افكار، مهدى جان
بيا اى منتظر ما را تو بنگر، منتظر بر ره
عيان بر ما شود كى وعده ى ديدار ، مهدى جان
ببين يارا سرشك غصه ى هجر تو عمرى هست
كه كرده جام چشمان مرا سرشار، مهدى جان
بيا دورى روى تو عمرى هست، برخيزد
ز دلها شعله شعله، آه آتشبار، مهدى جان